عذر خواهی.......

ساخت وبلاگ
معرفی کتاب‌های «قدم در راه سلامتی»، «درمان بیماری‌های کبدی و کبد چرب در طب سنتی»، «پیشگیری و مدیریت دیابت نوع 2» و مجموعه هشت جلدی «قانون» . فرآوری: زهره سمیعی- بخش کتاب و کتابخوانی تبیانعوامل تاثیرگذار بر طول عمرکتاب «قدم در راه سلامتی» در 10 فصل با عنوان‌های «معرفی عوامل تاثیرگذار بر سلامتی و طول عمر»، «اهمیت تغذیه صحیح در سلامتی و طول عمر»، «نقش فعالیت‌ها عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roghayeh96 بازدید : 3 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1397 ساعت: 17:28

از ماموریت برگشت.

پرسید :فرمانده ! گمراه کردن اینها چه سودی دارد؟

ابلیس گفت: امامشان که بیاید عمر ما تمام است.غافلشان کنیم " امامشان دیرتر میاید.

پرسید:به نظرت این هفته پرونده های جهنمی چگونه بود؟

ابلیس گفت: مگر صدای گریه آقایشان را نمی شنوی ؟

عذر خواهی..........
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roghayeh96 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1397 ساعت: 17:28

توی راه نگران بود که کسی حرفشو باور نکنه و اونو نشناسه.برای همین با خودش عهد بست به کسی نگه که عسله. وقتی اونجا رسید،اول رفت قبرستون.سنگ قبر خودش و کریم رو دید.فهمید کار رضا دوست کریمه،برای همین خندید.همونطور که داشت میخندید یه صدای شنید:_:ببخشید خانم!به چی میخندید؟ صدا براش آشنا بود.روشو برگردوند که دید یه پسر حدود 28یا29 ساله است.قیافشو نشناخت.(آخه توی این 10 سال قیافه های همه تغییر کرده بود به عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : دوستان,همیشگی,قسمت, نویسنده : roghayeh96 بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1396 ساعت: 17:06

به نام خدا داستان دوستان همیشگی (قسمت هفتم)سعید بی اختیارامیرروبغل کرد وهردوتاشون درآغوش یکدیگر اشک ریختن.امیرچون خیلی گریه کرده بود توی بغل سعید خوابش برد وسعید وقتی دید امیر خوابه اون رو،روی تخت خوابوند و خودش و طنازازاتاق خارج شدن تا امیراستراحت کنه. سعید به همه خبر داد:فردا پنج شنبه،همگی باهم بریم سر خاک. امیرصبح پنجشنبه از خواب بیدار شده بود.سعید لباس مشکی برای امیر تهیه کرد و وارد اتاقش شد: عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : دوستان,همیشگی,قسمت,هفتم, نویسنده : roghayeh96 بازدید : 10 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:50

امیر:........ طناز:آقای مدیر شما یه چیزی بهش بگین.میخواد اینجا سرخاک عسل بمونه.مدیر:اااااا...راست میگه امیر؟طنازراست میگه؟ امیر:آ...آره.میخوام کنارعسل بمونم. مدیر:ببین امیر!تو نمیتونی کنارعسل بمونی چون وضعیت جسمانی و روحی تواین رو داره میگه.بعدش هم،عسل نیاز به آرامش داره.بهتره که با خودت اینجوری نکنی.یه خورده صبر و تحمل داشته باش تا اون هم در آرامش باشه وگرنه روحش درعذابه. امیر:واقعا آقای مدیر؟ مد عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : دوستان,همیشگی,قسمت,هشتم, نویسنده : roghayeh96 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:50

طناز نگذاشت امیر ادامه ی حرفشو بده وپرید وسط حرف امیر: طناز:امیر،یکم استراحت کن بعد ،هر کاری میخوای من برات انجام میدم.باشه؟امیر:نه طناز.من حالم خوبه.فقط میخوام از عسل باخبر بشم.حالش خوبه؟ازدست کریم نجاتش دادید؟پیداشون کردید؟ طناز:ببین امیر!قضیه یه خورده پیچیده است.راستش... امیر میون حرف طناز پرید: عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : دوستان,همیشگی,قسمت, نویسنده : roghayeh96 بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 19:36

نام داستان : دوستان همیشگی شخصیت ها : 5 تا دختر و 7 پسرنام شخصیت ها : 5 دختر که شامل : عسل و طناز و آرزو و اسما و فائزه هستند. 7 پسر هم شامل :امیر و سعید و حامد و علی و مراد و کریم و رضا هستند که کریم و رضا جدا از 5 نفر باقی مانده اند. داستان درباره ی چند دوست میگه که همشون 18 یا 19 ساله هستند که در عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roghayeh96 بازدید : 8 تاريخ : شنبه 31 تير 1396 ساعت: 8:27

گروه دختران شامل عسل،طناز،آرزو،اسما و فائزه میشد که عسل و طناز باهم بیشتر جور بودند اما فائزه برعکس دوستانش بیشتر درس و کمتر وقت دوستانه برای خودش انتخاب کرده بود. گروه پسران شامل :امیر،سعید،حامد،علی و مرادمیشدکه امیر و سعید بیشتر باهم جور بودند. یه پسر دیگری هم تو دانشگاه بود که با همه دشمنی داشت ب عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roghayeh96 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 31 تير 1396 ساعت: 8:27

امیر:نه. چطور؟ دکتر:آره دارن و متاسفانه روز به روزداره توی بدنشون پخش میشه. باید هرچی سریعتر عمل بشه.دکتر:باشه هر کاری میشه کرد انجام بدهید. فقط می خوام زنده بمونه. دکتر هم فقط به سر تکون دادن اکتفا کرد. وقتی همه با خبر شدندعسل چشه،همه سریع اومدن بیمارستان.طناز و دیگر دخترها فقط گریه میکردند. بقیه ی عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roghayeh96 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 31 تير 1396 ساعت: 8:27

امیر:من دوسش دارم و تا آخرش وامی ایستم. سعید:اما امیر تو داری خودتو به کشتن میدی به خاطرش.امیر:بهت گفتم تا آخرش وامی ایستم. سعید:اما دیگران براش بهترن ،ازنظر مالی گرفته تا جسمانی... در این لحظه سعید ساکت شد.اتفاقی از دهنش پرید که وضعیت جسمانی امیر بده: امیر:تو چی گفتی؟ سعید یه بار دیگه بگو؟ سعید:چی عذر خواهی..........ادامه مطلب
ما را در سایت عذر خواهی....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roghayeh96 بازدید : 14 تاريخ : شنبه 31 تير 1396 ساعت: 8:27